سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دعــ ـای فــرج--->> اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
دربــاره مــ ـا

Ay Choda digar az in donya sear shodeam
جستوجوگـــ ـر



در ایــن وبـــ
در کـ ـل اینترنتـــ
لینکـــ های ویــــــژه
پـــــــیوندهای روزانــ ــه
دیــگر امکاناتــ وب
عکــس های متفـــ ـافتــ و زیبـــ ــا
عکــس طبیعــتـــ
عکــس حیوانــ ـاتــ
عکــس گــل ها
عکــس بــ ـازیگران
عکــس پــرندگــ ـان
عکــس ورزشــ ــی
عکــس کودکــان ناز
عکــس مذهــ ـبی
عکــس عاشــقــانه
عکـــس متفــ ـرقه
مطالبــــ اخیـــر وبــ ـگاه
مجموعه : عاشقانه
عاطفی:  مادر
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید…..اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم….خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیاری از فرشتگان , من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ….او در انتظار توست و از تو مراقبت خواهد کرد.            کودک دوباره پرسید: اما اینجا در بهشت , من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند گفت : فرشته تو به تو لبخند خواهد زد و هر روز برایت آواز خواهد خواند و تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود….کودک ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی فهمم؟       خداوند او را نوازش کرد و گفت :فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هائی را که ممکن است بشنوی، در گوشت زمزمه خواهد کرد… و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی.    کودک سرش را برگرداند و پرسید : شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ خداوند جواب داد : فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد,…. حتی اگر به قیمت جانش تمام شود….کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود….          خداوند گفت : فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد …و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت…..
اگر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود.
     
در آن هنگام بهشت آرام بود ….اما صدائی از زمین شنیده میشد….کودک میدانست که باید بزودی سفرش را آغاز کند…او به آرامی یک سئوال دیگر از خداوند پرسید: لطفا نام فرشته ام را به من بگوئید….             خداوند بار دیگر او را نوازش کرد ….
                                 و پاسخ داد: به راحتی می ًتوانی او را مادر صدا کنی!
 



نویسنده ..جـــــلال.. در جمعه 93/11/3 | نظر

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir