دربــاره مــ ـا
Ay Choda digar az in donya sear shodeam جستوجوگـــ ـر
لینکـــ های ویــــــژه
پـــــــیوندهای روزانــ ــه
دیــگر امکاناتــ وب
عکــس های متفـــ ـافتــ و زیبـــ ــا
|
مجموعه : عاشقانه
کودکی که آماده تولد بود نزد خدا رفت و از او پرسید: می گویند فردا شما مرا به زمین می فرستید…..اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه می توانم برای زندگی به آنجا بروم….خداوند پاسخ داد: از میان تعداد بسیاری از فرشتگان , من یکی را برای تو در نظر گرفته ام ….او در انتظار توست و از تو مراقبت خواهد کرد. کودک دوباره پرسید: اما اینجا در بهشت , من هیچ کاری جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند. خداوند گفت : فرشته تو به تو لبخند خواهد زد و هر روز برایت آواز خواهد خواند و تو عشق او را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود….کودک ادامه داد : من چطور می توانم بفهمم مردم چه می گویند وقتی زبان آنها را نمی فهمم؟ خداوند او را نوازش کرد و گفت :فرشته تو زیباترین و شیرین ترین واژه هائی را که ممکن است بشنوی، در گوشت زمزمه خواهد کرد… و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی. کودک سرش را برگرداند و پرسید : شنیده ام که در زمین انسانهای بدی هم زندگی می کنند چه کسی از من محافظت خواهد کرد؟ خداوند جواب داد : فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد,…. حتی اگر به قیمت جانش تمام شود….کودک با نگرانی ادامه داد: اما من همیشه به این دلیل که دیگر نمی توانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود…. خداوند گفت : فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد …و به تو راه بازگشت نزد من را خواهد آموخت…..
اگر چه من همیشه در کنار تو خواهم بود. در آن هنگام بهشت آرام بود ….اما صدائی از زمین شنیده میشد….کودک میدانست که باید بزودی سفرش را آغاز کند…او به آرامی یک سئوال دیگر از خداوند پرسید: لطفا نام فرشته ام را به من بگوئید…. خداوند بار دیگر او را نوازش کرد …. و پاسخ داد: به راحتی می ًتوانی او را مادر صدا کنی! نویسنده ..جـــــلال.. در جمعه 93/11/3 | نظر
به خاطر دوست داشتنت خجالت نکش ؛
اونی باید خجالت بکشه ، که می دونه دوسش داری اما… دوست داشتن “بلد” نیست !!! نفس می کشم هنوز
نفس می کشم وقتی سال دیگری هم از پرواز تو گذشت و باز هم آخرین پنجشنبه سال آمد و آهسته از کنارم گذشت و من باز هم ندیدمت غبطه می خورم به این همه هیاهو هیاهوی بازماندگانی که برای دیدار عزیز سفرکرده شان عازم مزارشان هستند هر کدام گلی یا گلابی بدست دارند تا پرپر کنند به یاد خاطره عزیزشان یا مزارش را با بارانی از گلاب غسل دهند به یاد عطر عزیزشان و من امسال هم غبطه می خورم به پنجشنبه های آخر سالی که تو را درآغوش گرفته اند در غیاب من غبطه می خورم به خروارها خاکی که تو را در بر گرفته اند بجای آغوش من خاکی که من تمام دنیایم را به دستش سپردم و حق دیدارش را ندارم! خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم
خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم تو اون گرمای خورشیدی که میری رو به خاموشی نمی دونی چقد سخته شبِ سرد فراموشی شبی که کوله بارت رو میون گریه می بستی یه احساسی به من می گفت هنوزم عاشقم هستی خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم خداحافظ نگو وقتی تا هر جا باشی همراتم چرا حالت پریشونه چرا مایوس و دل سردی خداحافظ نگو وقتی هنوزم میشه برگردی تو یادت رفته اون روزا یکی تنها کست میشد خداحافظ که می گفتی خدا دلواپست میشد خداحافظ نگو هنوز درگیر چشماتم خداحافظ نگو تا هر جا باشی همراتم خداحافظ نگو طاقت بیار طاقت بیار تو این روزای انتظار
طاقت بیار طاقت بیار تو سردی شبای تار طاقت بیار و قلبتو به دست تنهایی نده فانوس چشماتو ببند به این شبای غم زده روزای خوبو جا نذار تو سختی های روزگار به خاطر منم شده طاقت بیار طاقت بیار طاقت بیار طاقت بیار تو این روزای انتظار طاقت بیار طاقت بیار تو سردی شبای تار زمزمه ی رسیدنت پشت سکوت جاده ها چند تا قدم مونده فقط به خاطر خدا بیا خسته ای کوله بارتو رو شونه های من بذار راه زیادی اومدیم طاقت بیار طاقت بیار نگو شکستی نگو بریدی منم مثل تو دلم گرفته باید بمونی طاقت بیاری تو روزگاری که غم گرفته خنده ی تلخ من ?از گریه غم انگیزتر است نویسنده ..جـــــلال.. در چهارشنبه 93/3/21 | نظر
شیشه نازک احساس مرا دست نزن !
*** دلمو شکست? “ فدا? سرت ”
*** لعنت به اون کســــی که ….
*** لاک غلط گیر را برمی دارم / و “تو” را از تمام خاطراتم پاک می کنم… *** نویسنده ..جـــــلال.. در یکشنبه 92/12/18 | نظر
مـ ــجموعه : عــاشقانــه
یه پیرمردی توی یه جمعی خواست سلامتی بده گفت :
دومیش اون بوسه ای که بچه بر گونه مادر فوت شدش میزنه و مادرش متوجه نمیشه …. پیرمرد همسایه آلزایمر دارد … عادت ندارم درد دلم را ،
دلتنگم، گنجشک می خندید به اینکه چرا هر روز
انسان های بزرگ دو دل دارند : دست های کوچکش
کودکی با پای برهنه بر روی برفها ایستاده بود و به ویترین فروشگاهی نگاه می کرد زنی… در حال عبور او را دید، او را به داخل فروشگاه برد وبرایش لباس و کفش خرید و گفت:
در "نقاشی هایم" تنهاییم را پنهان می کنم…
قند خون مادر بالاست
اشکهای مادر , …مروارید شده است در صدف چشمانش
پسر گرسنه اش می شود ، شتابان به طرف یخچال می رود در یخچال را باز می کند
نویسنده ..جـــــلال.. در پنج شنبه 92/12/8 | نظر
آه مادر! گر بخواهم بنویسم ز تو و پاکی و مهر "تقدیم به مقام مادر"
مهربونی من، نگارمنی همه عالم اگرزمن بگسست بازهم خوب من کنارمنی مهرتو نقطه عروج من است خوش به حالم که غمگسارمنی خوش به حالم که با تو سرمستم درره عشق تک سوارمنی با تو جانی دوباره می گیرم تو که پایان انتظارمنی انتظارشکست هرچه غم است تو که هرلحظه بی قرار منی خواندم ترانه ای زیبا برایت مادر مادری دارم آرام
مــــادر مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر
ای کـاش کـه تـا ابــد نــمـیــرد مادر یـا هـستـی جـاودان بـگیـرد مادر مهر است سراسر وجودش تــا هـست ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر
هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید چشمان پر از ستـاره ی مــــادر مــن در گــردش آشـنـا مرا می جـویـد
چون مهر، بـزرگ و بی نـشانی مادر آرام دل و عـــــزیــز جـانـی مــادر ای کاش همیشه جـاودان مـی بــودی آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مـادر
در کوچه جان همیشه مادر بـــاقیست دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست در گـــویــش عـاشـقانـه ، نـام مــــادر شعریست کــه تا ابد به دفتر باقیست شعر زیبای محبت مادر بی محبت مادر/ یک قنات بی آبم مثل راه بی مقصد / مثل عکس بی قابم بی محبت مادر / از شکوفه ها دورم یک کبوتر بی بال / یک چراغ بی نورم
نویسنده ..جـــــلال.. در جمعه 92/12/2 | نظر
نویسنده ..جـــــلال.. در پنج شنبه 92/12/1 | نظر
- گاهی انقدر دلتنگ میشوی که اگر خودش بفهمد! ******** در “قطار زندگی” مواظب خودت باش! ******** چشمانت « ســــــگ» دارد ******** - تشنگی بهانه بود آب رابا لیوان دهنی تو میخواستم….. ******** - دوره ،دوره ی گرگهاست … مهربان که باشی ، می پندارند دشمنی! گرگ که باشی ، خیالشان راحت میشود از خودشانی!!! ما تاوان گرگ نبودنمان را می دهیم ******** - مرگم باد اگر لحظه ای کوتاه بیایم از تکرار این پیش پا افتاده ترین حرف که دوستت دارم ******** - تنهایی یعنی…. این همه اغوش برات بازه اماتوهمنو میخوای که بهت پشت کرده….. ******** - کتاب سرنوشت برای هر کسی چیزی نوشت نوبت به ما که رسید قلم افتاد… دیگر هیچ ننوشت! خط تیره گذاشت و گفت: تو باش اسیر سرنوشت… ******** - دلم کمى هوا می خواهد اما در سرنگ ! از زندگى خسته ام … ******** - نبودنت را دارم باساعت شنی اندازه میگیرم، تابه الان یک صحرا گذشته است!!! ******** - شب ها پرنده هایش می روند روزها ستاره هایش ببین آسمان هم که باشی باز تنهایی … ******** - حساب حسودی ام نگذار که هرجا 2 نفر هستند و من تنها دلتنگ می شوم … ******** - آنقدر تنهایم که کسی نیست صندلی را از زیر چوبه دارم بکشد! ******** - زندگی!!!
نویسنده ..جـــــلال.. در پنج شنبه 92/12/1 | نظر
◊◊◊◊◊◊◊◊ jalal Sms ◊◊◊◊◊◊◊◊ به اندازه سلولاى بدنم دوست دارم(تک سلولى)!
◊◊◊◊◊◊◊◊ jalal Sms ◊◊◊◊◊◊◊◊ امروز رفته بودم پشت بوم که آنتن تلویزیونون رو تنظیم کنم، با موبایلم شماره خونه رو گرفتم به مامانم میگم: الو، مامان خوبه؟ مامانم هم میگه : مرسی همه خوبن شما خوبین؟ خانواده خوبن؟
◊◊◊◊◊◊◊◊ jalal Sms ◊◊◊◊◊◊◊◊ یک باب خانه در نیاوران به مساحت 450 مترمفید، سونا استخر جکوزی و پکیج، با دید بسیار عالی… به خدا خوشبختی نمیاره، برو سر خونه زندگی ◊◊◊◊◊◊◊◊ jalal Sms ◊◊◊◊◊◊◊◊ جون من 1 بار ، فقط 1 بار به دختر 20 ساله ای بگید حاج خانوم ، یعنی قیافش دیدنیه ◊◊◊◊◊◊◊◊ jalal Sms ◊◊◊◊◊◊◊◊ دیشب داشتم کتاب میخوندم برق رفت … یه نیم ساعتی زیر نور چراغ قوه گوشیم کتاب رو خوندم تا برق باز بیاد … این نیم ساعتو تا آخر عمرِبچم تو سرش میزنم … میگم ما زیر نور چراغ قوه به بدبختی کتاب میخوندیم … اونوخ شما اینجوری !!! ◊◊◊◊◊◊◊◊ jalal Sms ◊◊◊◊◊◊◊◊ شماهم وقتی میخواید ببینید یکی خوابه و داره نفس میکشه یا نه،
به سلامتى زمانایى که تو آرایشگاه مردونه فقط مو کوتاه مى کردن
نویسنده ..جـــــلال.. در پنج شنبه 92/12/1 | نظر
طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم Web Template By : Samentheme.ir |
ســ ـاعتـــ
آپــلود عکس
پیوندهای وبگاه
بــ ــرچســبها
اخبـــ ـار روز
رتبــه ی جهانـ ـی
چتــ روم آنلایــن
طراح قالب
|